کد مطلب:29260 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:107
4042. ابن یمین می گوید: مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفی آن علی اسم و مسمّا كز عُلوّ مرتبت آن كه از مغرب به مشرق كرد رجعت آفتاب وان كه می زیبد كه روح اللَّه زبهرِ افتخار اوست مولانا به فرمانی كه از حق، ناطق است بر جهان، جاهش سرادُق می كشد خورشیدوار خسرو سیّاره بر شیر فلك بوده سوار جز به قوّت های روحانی كجا ممكن شدی زان كرامت ها كه ایزد كرد و خواهد كرد نیز بهرِ اثبات امامت گر بُود قاضیّ عدل گر نكردی در نبوّت را نبی اللَّه مُهر آن كه در حین صَلات از مال خود دادی زكات آنچه او را از فضایل هست از اقرانش مجوی كی رسیدش ار نبودی افضلیت وصف او رهنمایی جوی از وی كاو شناسد راه را ترك افضل بهرِ مفضول از فضول نفْس دان وان ندانم هیچ كس را از نبی چون بگذری در وِلای او نمایم پایداری همچو قطب من كه باشم كِش ثنا گویم، ولی مقصودم آنك كردگارا! مجرمم، امّا تو آگاهی كه من
.
ابن عمّ مصطفی را دان علیّ مرتضی
اوج گردون با جنابش ارض باشد با سما
تا نماز بی نیاز او نیفتد در قضا
نوبت صیتش زند فوقَ السماوات العُلا
چون توان منكر شدن در شأن او «مَنْ كُنْت» را؟
وز تواضع، او به زیر سایبانی از عبا
چون به دُلدُل برنشستی مرتضی روز دَغا
در ز خیبر كَندن و برهم دریدن اژدها؟
با علی اكنون بشارت می رساند «هل أتی»
علم و جود و عفّت و مردیش بس باشد گُوا
مُرسَلی بودی علی افضل ز كلّ انبیا
جز علی را كس نمی دانم به نصّ «إنّما»
جهل باشد جُستن انسانیت از مردم گیا
از «سَلونی» دَم زدن در بارگاه مصطفی؟
چون نبُرد این ره كسی هرگز به سر بی رهنما
در طریق حق مكن جز نور عصمت، پیشوا
جز علیّ مرتضی را پادشاه اولیا
ور بگرداند فلك بر سر به خونم آسیا
از شمار بندگان داند مرا روز جزا
بنده اویم. چه باشد گر به او بخشی مرا ؟[2].